عرض ارادت شاعران به پیامبر(ص) مهربانی|دخترم را بعدِ من داغِ فراوان میرسد/ یاریِ تنها طرفدارت در این ایام کن
به گزارش بیدنا، در سالروز رحلت پیامبر(ص) مکرم اسلام سرودههایی تقدیم میشود.
محمود ژولیده
یاعلی بنشین کنارم، یاریِ آلام کن
سینه سنگین من را با حسین آرام کن
غصهها دارم به سینه، دردها دارم به دل
با حسن تسکین دلم را زین همه آلام کن
دخترم را بعدِ من داغِ فراوان میرسد
یاریِ تنها طرفدارت در این ایام کن
محسنت را میکشند و همسرت را میزنند
صبر کن، با تیغِ صبرت نصرتِ اسلام کن
ریسمان بستند بر دستت اگر نامردمان
خویش را با غربت و مظلومیت همگام کن
چونکه دیدی، دشمنان صحبت ز بیعت میکنند
با قیامِ فاطمه اسلام را اکرام کن
چون که دیدی، فاطمه صحبت ز نفرین میکند
قلب او را با فَرازی از اَذان آرام کن
چونکه دیدی، دینِ حق باقی بماند با سکوت
زود بر خانه نشینیِ خودت اقدام کن
آری از روز غدیر این نقشهها مشهود بود
لیک با تدبیر، اهل فتنه را ناکام کن
غیرِ زهرا و یتیمانم نداری هیچ یار
بعد از این، پرهیز حتی از همه اَقوام کن
برخی از اصحاب، بر من تهمتِ هذیان زنند
بعدها با خطبهاَت، تبیینِ این اِبهام کن
ناریان را از کنار بسترِ من دور ساز
نوریان را همنشینِ من در این فرجام کن
روح و ریحان مرا بنشان کنارم یاعلی
با شمیمِ او مرا سوی جنان اعزام کن
عَن قَریب اهل نفاق، آتش به بیتت میکِشند
لاجرَم یاسِ کبودت را برون از دام کن
میرود این شعلهها تا خیمههای کربلا
گریه از حالا برای غارتِ ایتام کن
میزند بر نیزهها، رأس حسینم را سنان
تا ابد لعنت بر آن جلادِ خون آشام کن
عصمتم را معجر از سر میبرد کوفیِ پَست
اشکِ خون بر زینبم جاری ز داغِ شام کن
قاسم نعمتی
پلکهاى کبود خود وا کرد
دور تا دور خود تماشا کرد
اشک از گوشه دو چشمش ریخت
گریه بر گریه زهرا کرد
زیر لب یادى از خدیجه نمود
صحبت از آن انیس غمها کرد
پیرمرد عصا به دست حجاز
بر دعا دست خویش بالا کرد
ثقلین این دو پایهی دین را
در نظام وجود ابقا کرد
نور او در زمان جهل و کفر
چهرهی این زمانه زیبا کرد
حرمت دختران زنده به گور
خون دل خورد تا که احیا کرد
تا بگوید على امام شماست
فکر یک دست خط و امضا کرد
یک نفر گفت “الرجل یهجر”
آتش فتنه را مهیا کرد
لحظهی آخر این رسول غریب
محشرى را ز گریه بر پا کرد
نگران غرور زهرا بود
نظرى بر على تنها کرد
دست و بازوى فاطمه بوسید
بعد هم توصیه به مولا کرد
گفت زهرا امانت است على
جملهاش را عجیب معنا کرد
پرده از روضهها کنار کشید
رازهاى نگفته افشا کرد
گفت باید على تو صبر کنى
صحبت از ماجراى فردا کرد
گفت گویا به چشم میبینم
لگدى درب خانه را وا کرد
میخ در بین سینه جا خوش کرد
زیر در فاطمه چه آوا کرد
فضه آمد میان آتش و خون
جسم پا مال گشته پیدا کرد
بار شیشه به پشت در افتاد
باید این روضه را معما کرد
بعد از آن گفت تازه: وای حسین
روضههایش ادامه پیدا کرد
صحبت از آن بریدن حنجر
تشنه لب در کنار دریا کرد
صحبت از نیزه و لبان حسین
صحبت نحر آن گلو را کرد
شمر با لشگرى که ترسیده
سر ذبح حسین دعوا کرد
ضربههایی که پشت گردن خورد
قامت دختر مرا تا کرد
مرضیه عاطفی
پس از من روز خوش، دیگر ندارد
به جز تو سایهای بر سر ندارد
حواست بیشتر باشد به زهرا
علی جان؛ فاطمه مادر ندارد!
عادل حسین قربان
در سر فقط دارند آمالِ خلافت
غوغای جنجال است، جنجالِ خلافت
جسمِ رسولالله را تنها نهادند
رفتند و افتادند دنبالِ خلافت
چشمانِ خود را باز کن، ابلیس انگار
بر دوشِ خود انداخته شالِ خلافت
بیمایگان رفتند بر بالای منبر
خون میچکد از بینِ چنگالِ خلافت
دنبالِ جاهِ دنیویِ خویش بودند
آنان که گردیدند دلّالِ خلافت
پَستند از بس، کامشان را کرده شیرین
تلخیِ غصبِ مال و اموالِ خلافت
وقتی به ناحق، حقِ حیدر غصب گردد
ننگا بر این شومیِ احوالِ خلافت