وقتی همکاران گروه توسعه صنایع بهشهر از خاطرات انقلابی خود می گویند …

برای نسلی که دوران انقلاب را دیده اند و با تمام وجود آن روزها و ثانیه ها را حس کرده اند، یادآور خاطرات تظاهرات، شعار سر دادن ها ، هیجان و شور انقلابی است و برای نسل بعدتر، یادآور روزهای آذین بندی کلاس های درس و خواندن سرود های انقلابی در صف دانش آموزان است.

همین مناسبت ما را بر آن داشت تا به سراغ تنی چند از همکاران شاغل در گروه توسعه صنایع بهشهر برویم تا برایمان از خاطرات خوش روزهای پیروزی انقلاب بگویند :

 

محمدعلی جماعتی، مدیر امور فنی و نگهداری و تعمیرات شرکت پاکسان:

روزهای پیروزی انقلاب و حماسه بی نظیرترین استقبال تاریخ در ۱۲ بهمن سال ۵۷ یک حادثه ریشه دار در فرهنگ و عقیده مردم بود و آن چیزی که از آن ایام به خاطر دارم به دلیل نبود تلویزیون در اکثر منازل(نه به جهت فقر مالی بلکه بیشتر به جهت تضاد اعتقادات اسلامی با ماهیت فرهنگی صدا و سیما در آن زمان) موجب شده بود که یک تلویزیون در محلی قرارداده شود و مردم با اشک شوق تصاویر حضور را دنبال نمایند.

حسین مرادیان، مسئول امور ایثارگران شرکت پاکسان:

 

در سال ۱۳۵۷ بنده ۱۴ ساله بودم و دوره دبیرستان را در دهستان خسروآباد از توابع شهرستان بیجار گروسی می‌گذراندم. در سالروز ورود امام به میهن یادم می آید در آن دهستان خیلی تلویزیون کم بود همه در قهوه خانه‌ای در روستا جمع شده بودیم و لحظه ورود امام را مستقیم نگاه می کردیم. بعد از آن که تلویزیون ورود امام خمینی(قدس) به کشور را نشان داد همه خوشحال شدیم و به خیابان آمدیم و به جشن و سرور پرداختیم.

فیروز میرزایی مدیر اداری کارخانه صنایع بهداشتی ساینا :

سال ۵۷ کلاس چهارم دبستان بودم. در شهر ما معمولا معلم های خانم مقطع ابتدایی را درس می‌دادند و به دلیل اتفاقات آن روزها معلم ها سرکلاس حاضر نمی شدند. خلاصه ما دانش آموزان در مدرسه فقط شاهد حضور آقای مدیر و بابای مدرسه بودیم. بابایی که از فرصت استفاده کرده و با حضور در کلاس ها به ما شعار انقلابی یاد می داد. مدیر مدرسه که به این قضیه پی برد، بچه ها را به صف کرد و در حضور بابای مدرسه از بین بچه ها مرا صدا کرد که : میرزایی بگو ببینم (با عصبانیت) بابا چه شعارهایی به شما یاد داده؟ منم با صدای بلند گفتم : مرگ بر شاه! در این حین بابا رو به بچه ها گفت : بگید مرگ بر شاه  واین شد که بچه ها نیم ساعت فریاد می‌زدند مرگ برشاه. همان روز مدرسه تعطیل شد وتا یک ماه پس از انقلاب باز نشد. پس از بازگشتم به مدرسه آقای امینی معلم ما شد ودر تربیت انقلابی دانش آموزان نقش بسزایی داشت واین گذشت تا سال ۱۳۶۴ که من و آقای امینی در جبهه همسنگر شدیم و هم اکنون هم بنده و ایشان در استان زنجان و در اجتماع جانبازان همدیگر را ملاقات می کنیم. همچنان او معلم است و من شاگرد.

 

عبداله استطاعتی مسئول امور اداری دفتر مرکزی ساینا :

خانه ما در محله نیرو هوایی و نزدیک پادگان همافران بود. درست روزهای قبل از ورود امام خمینی به کشور درحالی که تمام خیابان ها مملو از برف و یخ بود به اصرار همراه پدرم راهی خیابان ها شدم. از صحبت های پدرم فهمیدم که انقلابیون قصد دارند ساختمان ساواک در خیابان پیروزی را آتش بزنند و ما هم به آن سمت روانه شدیم. درگیرودار ورود مردم به ساختمان ساواک ، نیروهای گارد به مردم حمله ور شدند و من هم در حالی که دست در دست پدر بود با چند بار زمین خوردن بر روی یخ ها همراه عده ای وارد کوچه فرعی شدیم و در اواسط کوچه مردی درب حیاط را بر روی ما گشود. برای من ۱۱ ساله آن لحظه خیلی خوشایند بود. خانه امن وگرم آن هم در کنار پدرم. داخل اتاق یکی از همراهان ما گفت: ما آتش پرت کردیم به طرف تانکر بنزین داخل حیاط ساواک فکر کنم… هنوز جمله اش کامل نشد که صدای مهیب انفجار تانکر تا چند کیلومتر آن طرف تر بگوش رسید و پدرم مرا محکم در بغل گرفته بود که نترسم. خلاصه اوضاع آرام تر شد و ما هم به خیل جمعیتی پیوستیم که یک صدا فریاد میزدند: بگو مرگ بر شاه …

 

محمد قاراخانی سرپرست واحد تولید شرکت گلتاش:

خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید و بفرمایید متولد چه سالی هستید؟

محمد قاراخانی هستم سرپرست واحد تولید شرکت گلتاش، متولد ۱۳۵۰ و حدود ۲۵ سال سابقه خدمت در این شرکت را دارم و به نوعی با سابقه ترین نیروی حال حاضر گلتاش می‌باشم.

در دوران انقلاب اسلامی شما حدوداً هفت ساله بودید. چه خاطره ای از آن دوران به یاد دارید؟

بله من در آن دوران دانش آموز مقطع دبستان پایه اول بودم و با این که در آن دوران سن کمی داشتم ولی خاطرات زیادی از تظاهرات مردم و حکومت نظامی شهر اصفهان در ایام انقلاب را به یاد دارم و شیرین ترین آن که در آخرین روز های رژیم شاه اتفاق افتاد پایین کشیدن مجسمه محمدرضا شاه در میدان آزادی کنونی اصفهان بود.

به نظر شما انقلاب اسلامی چقدر به آرمان‌های که در آن دوران بیان می‌شد رسیده است؟

به نظر من با اینکه بسیاری از شعار های آن دوران تحقق پیدا کرده و لی هنوز با آرمان های امام و انقلاب فاصله زیادی داریم.

آیا استقلال کشور نسبت به دوران قبل از انقلاب تغییری کرده است؟

بله، ‌در بسیاری از موارد از جمله صنعت، کشاورزی و نظامی پیشرفت های چشمگیر حاصل شده است. در صنعت شوینده نیز اکنون بخش عمده ای از مواد اولیه و محصولات در داخل کشور تولید می شود و وابستگی کشور  به بیگانگان از بین رفته است.

شما به عنوان کسی که قبل و بعد از انقلاب را دیده اید، به جوان‌تر ها چه توصیه دارید؟

توصیه من این است که جوانان قدر شرایط فراهم شده را که مرهون خون هزاران شهید می باشد را بدانند و نهایت تلاش خود را جهت پیشرفت و آبادانی ایران عزیز را به کار گیرند.

 

حسین خراجی واحد کنترل کیفیت شرکت گلتاش:

خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید و بفرمایید متولد چه سالی هستید؟

حسین خراجی هستم متولد ۱۳۴۹ و از سال ۷۹ در واحد کنترل کیفیت شرکت گلتاش مشغول به کار هستم.

در دوران انقلاب اسلامی شما حدوداً هشت ساله بودید. چه خاطره ای از آن دوران به یاد دارید؟

پدر من در آن زمان بازنشسته نیروهای مسلح بود . دو برادر بزرگم شور انقلابی زیادی داشتند و اعلامیه های امام (ره) و کتاب های روشن فکران زمان از جمله دکتر علی شریعتی را مطالعه می‌کردند و سرلوحه خود قرار داده بودند. تا جایی که یکی از برادرانم به طور مکرر عکس های شاه را پایین می آورد و پاره می کرد.

یک روز پس از دستگیری برادرم توسط ارتش از روی خودروی نظامی پایین پریده بود و فرار کرده بود. راننده و افسر مربوط نیز به عمد با فاصله زیاد از محل فرار توقف می کنند و افسر که از دوستان پدرم بود برادرم را با ظاهر خاک آلود و سری زخمی و آغشته به خون تحویل پدر دادند.

روز بعد برادر بزرگمان که سرباز سپاه عدالت بود از محل خدمت فرار کرد و به خانه آمد. پدرم آن را در یک اتاق در طبقه بالا مخفی کرد و برای اینکه او در تظاهرات شرکت نکند و به عنوان سرباز فراری و خرابکار زندانی نشود در را به روی او قفل کرد.

در آن زمان من فقط از ترس و دلهره مرتب ناخن هایم را می جویدم. یک روز پدرم گفت با این وضعیت ما از این پس نه ناخن گیر می خواهیم و نه شاه! خدا رحمتش کند بسیار با ما مهربان بود.

به نظر شما انقلاب اسلامی چقدر به آرمان‌های که در آن دوران بیان می‌شد رسیده است؟

بزرگترین آرمان انقلاب، استقلال در تمامی زمینه ها و جهان بینی فکری و اقتصادی بوده است که به مرور شواهد آن را دیده ایم و به طور ملموس به ویژه در چند سال اخیر شاهد آن هستم.

آیا استقلال کشور نسبت به دوران قبل از انقلاب تغییری کرده یا خیر؟

بله. یادم می آید که نظامی های آمریکا آن دوره در کشور حرف اول را می‌زند و آن ها را در معابر عمومی و فروشگاه ها می دیدیم. اما در حال حاضر نیروهای مسلح مستقل و صنایع نظامی پیشرفته داریم که کشورهای منطقه و آمریکا و اسرائیل جرات دست درازی به خاک ایران را ندارند.این پیشرفت ها حتی بر بهبود صنایع کشور موثر و به طور بارز محسوس است.

 وضعیت اقتصادی را نسبت به قبل چطور ارزیابی می کنید؟

به نظر من با توجه به تفاوت ساختار و فرهنگ زندگی در دو دوره پاسخ دادن به این سوال سخت است. در آن دوران یادم می آید یک جفت کفش سال اول دبستان با چند شماره بزرگتر برایم خریدند تا چند سال بتوانم ببپوشم اما امروز دغدغه پسرم آخرین نسل لپ‌تاپ و گوشی موبایل است.

شما به عنوان کسی که قبل و بعد از انقلاب را دیده به جوان‌تر ها چه توصیه دارید؟

به نظر من قدرت و بزرگی و پیشرفت هر کشور به تبع اقتدار خانواده شروع می شود. جوانان باید حس پیشرفت و تعالی را در خود بیدار کنند و همواره در جاده تعالی و صراط مستقیم حرکت کنند و بدانند وام دار خون شهیدان هستند و نباید با حرف‌های دشمنان نا امید شوند.

 

اباذر بیرنگ کارمند شرکت نواندیشان اطلس ایرانیان :

۱۲ بهمن سال ۵۷ بود. ده ساله بودم. همه اعضای خانواده از بازگشت امام به ایران شاد و مسرور بودیم ولی از این که متاسفانه شرایط به پیشواز رفتن آقا را نداشتیم ناراحت بودیم، زیرا در نیر (از توابع استان اردبیل) زندگی می­کردیم. شب پدرم پیشنهاد داد می توانیم به خانه همسایه برویم و فیلم های  ورود آقا را از تلویزیون آنها تماشا کنیم چرا که ما تلویزیون نداشتیم. ما همه خوشحال شدیم و به خانه همسایه رفتیم. زمانی که تصاویری از ورود امام پخش می شد همه بر روی صفحه تلویزیون دست کشیده و آقا را زیارت می کردیم. واقعا شب خاطره انگیزی بود و فراموش نشدنی.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا