تا آخرین قطره خون از اسلام، روحانیت اصیل و ولایت فقیه پشتیبانی کنید
به گزارش بیدنا به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «مسلم قاسمی علیتپه» زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
دوّمین فرزند «قربان و خدیجه» در دهمین روز فروردین ۱۳۳۸ در «بهشهر» متولد شد. قربانعلی، کشاورز بود. «مسلم» پابهپای دیگر برادرش، با لمس سختی اقتصادی خانواده، به سنّ فراگیری درس رسید؛ امّا بهخاطر مشکلات مالی آن زمان، نتوانست به تحصیل بپردازد. از اینرو به عنوان کارگر، در کارخانه بهپاک نکا مشغول کار شد. مدتی هم در نیروگاه شهید سلیمی نکا بود. مسلم کار در نانوایی و پارچهفروشی را نیز تجربه کرد.
در بیان خلقوخوی او، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال، مطیعشان. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشادهروئی رفتار میکرد. او به دلیل تربیت دینی پدر و مادر، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
هنگام پیروزی انقلاب، او با درک درستی که از مسائل آن دوران داشت، وارد فضای مبارزه و فعالیتهای انقلابی شد. از اینرو، مردم محل را جمع میکرد و برای راهپیمائی به شهر میبرد. با تشکیل بسیج، او به عنوان یکی از بانیان شکلگیری این نهاد در روستا، همچنین در گشتهای شبانه زادگاهش، و عمران و آبادی عباسآباد در بهشهر، فعالیتهای زیادی انجام داد. در شورای محل نیز، حضور مؤثری داشت.
مسلم در ۵۴/۲/۱۵، با «فاطمه عبداللهپور» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، پنج فرزند به نامهای «قربانعلی، محمدرضا، کلثوم، روحالله و مریم» بود. با شروع جنگ، مسلم بنا به وظیفه الهی خویش، در سال ۱۳۵۹ داوطلبانه راهی جبهه شد. سال ۱۳۶۰ در کسوت راننده، به منطقه غرب عزیمت کرد.
خانم عبداللهپور از همسرش میگوید: «وقتی دخترم چهار ماهه بود، مسلم زیاد بچه را به بغل نمیگرفت. من از این رفتارش خیلی ناراحت شدم و گفتم: چرا با وجود علاقه به بچه، او را در آغوش نمیگیری؟ جواب داد: من میخواهم روزی به شهادت برسم. او نباید به من وابسته شود.»
و سرانجام، مسلم در ۶۴/۱۱/۲۷ در اروندکنار، ندای حق را لبیک گفت و به جمع یاران سفرکردهاش پیوست. پیکر پاکش نیز با وداع همسر و یادگارانش، در گلزار شهدای «بهشت فاطمه» زادگاهش به خاک سپرده شد.
پسرش از چگونگی شهادت پدرش میگوید: «در اروندرود، راننده آمبولانس بود. در یک مقطعی، حمله عراق شدیدتر شد. دوستانش گفتند: در حال حاضر برای آوردن زخمیها جلو نرو! خطرناک است. پدرم گفت: من وظیفهای دارم. تازه ما برای شهادت آمدیم. او رفت و به شهادت رسید.»
وصیتنامه شهید:
بسماللهالرحمنالرحیم
انالله واناالیه راجعون
با درود به پیامبر اکرم (ص) منجی عالم بشریت و با درود و سلام به امامان بر حق که آخرین ذخیره آن حضرت حجت بن حسن امام زمان (ع) میباشد و با درود و سلام بر نائب برحقش امام امت روح خدا بتشکن عصر و درهم کوبنده ستمگران و یاور مستضعفان فرمانده کل قوا خمینی عزیز و با درود و سلام فراوان ارواح طیبه شهدا این روندگان راه سرخ حسینی که با اهدای خون خویش ریشه اسلام را آبیاری کردند و اسلام را بیمه نمودند، با درود و سلام فراوان مجروحین و معلولین گنجی که شهیدان زنده دوران ما میباشند و با درود و سلام به خانوادههای محترم شهدا که چنین فرزندانی جان به کف را جهت یاری اسلام عزیز روانه جبههها میکنند و از جوان خود میگذرند تا اسلام پایدار بماند.
اول روی سخنم با جوانان عزیز حزبالله است که همانطوری که جوانان ما قبل شما جبههها را پر نگه داشتند و سنگرها را خالی نکردند و نگذاشتند است که اسلحهای از دست رزمندهای بیفتد و بقول امام عزیزمان اگر پرچم از دست سرداری بیفتد سردار دیگری آن را برمیدارد. شما ادامه دهندگان راه شهیدان باشید.
سپس سفارشی دارم به آن رهبران جامعه یعنی جامعه روحانیت: شما که مسئولیت سنگینی را در جامعه به دوش میکشید، شما که پیرو خط ولایت فقیه هستید، شما که باعث انسجام و خط دهنده این ملت میباشید، نگذارید که بعضی از روحانی نماها، چه آنهایی که دستاندرکار هستند و چه آنهایی که غیر مسئول میباشند، آنها را شناسایی کنید و به همه ملت معرفی نمایید که همانا امام بزرگوارمان فرمودند، یک آخوند فاسد از یک ساواکی بدتر است، یعنی ضربهای که روحانی در لباس روحانیت میتواند بزند حتی ابر قدرتها نمیتوانند آن ضربه را به اسلام بزنند، اسلام همیشه از دست اینها ضربه خورده است؛ و یک سفارشی دارم به امت شهیدپرور امتی که جگر گوشههای خود را برای یاری اسلام عزیز به جبههها اعزام میکنند، نگذارید این منافقین که آخرین نفسهای خود را میکشند ضربهای به اسلام بزنند، جلوی افرادی که شایعهپراکنی میکنند تا به سزای اعمال ننگین خود برسند [را بگیرید] و بر شما است که از خانوادههای شهدا سرکشی به عمل آورید، همانطوری که امام کبیر ما فرمودند خانوادههای شهدا چشم و چراغ ملتند و همانطور از مجروحین و مصدومین جنگ آنهایی که دست و پا و چشم خود را از دست دادهاند، از آنان دلجویی کنید.
و چند کلمه هم با ضد انقلابها: به شما ای منافقین کوردل و شما ای سرمایهداران و شما ای احزاب و گروهکهایی که روبروی اسلام جبهه گرفتهاید! بدانید همان طوریکه تا بحال اجداد شما از اسلام عزیز ضربه خوردند و نابود شدند شما نیز به چنین سرنوشتی دچار خواهید شد، تا دیر نشده به دامن پر مهر و محبت اسلا م برگردید، که همانا خیر و صلاح شما در آن است، امام در این باره میفرماید انقلاب مانند سیل خروشانی است که هیچ کس جلودار آن نمیباشد.
شما که دارید مزدوری برای ابرقدرتها میکنید هیچ غلطی نمیتوانید بکنید. خود را به خاک مذلت و هلاکت نیفکنید، و یک سفارشی هم به امت دلاور و شهیدپرور «علیتپه» برادران و خواهران از شما میخواهم از جوانان حزبالله که از اول انقلاب تا به حال در صحنه بودند و هستند حمایت کنید، آنهایی که در مقابل، چماق بدستها و تفرقه افکنها و شایعه پراکنها مقاومت و پایداری کردند.
آنهایی که بدون هیچ چشمداشتی برای رضای خدا جانانه فعالیت میکنند و بدون هیچ توقعی به ملت و انقلاب خدمت میکنند. شما خادمین و خائنین خود را بشناسید. چه کسانی خیرخواه و چه کسانی باعث نفاق و دو دستگی بین شما هستند و شما برادران و خواهران حزبالله در صحنه باشید از انقلاب دفاع کنید.حامی و پشتیبان امام عزیز، ولایت فقیه باشید که آسیب نمیبینید که امام بزرگوار ما فرمودند پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت شما آسیب نبیند.
و، اما شما مادرم! میدانم که شما چه حالی دارید. ناراحت نباشید اگر مرا از دست دادید، اسلام را دارید، امام زمان (ع) را دارید و امام امت و روحانیون پیرو خط امام را دارید، سفارش میکنم که زیاد گریه نکنید که دل دشمنان خوشحال شود و برای تسلی دل خود سرکشی به خانوادههای شهدا و مجروحین جنگی بکنید؛ و شما برادران تا آنجائی که رمق دارید و تا آخرین قطره خون از اسلام و روحانیت اصیل و ولایت فقیه پشتیبانی کنید و ادامه دهنده راه شهدا باشید. برادران حزبالله محل را کمک و پشتیبانی کنید و امام عزیز را تنها نگذارید.
برادرانم! سفارش میکنم از فرزندان من خوب نگهداری کنید آنها را طوری پرورش دهید که فقط و فقط پیرو اسلام و ولایت فقیه باشند. از دارایی خودم که به عبارت یک دستگاه حیاط و ساختمان و مقدار ۲۰۰۰ متر باغ میباشد هر سه فرزندم شریک میباشند «قربانعلی»، «محمدرضا» و «روحالله» و در پایان برادرم به درویش میگویم اگر بدهکاری من زیاد [است] و نتوانستید بپردازید مقدار ۲۰۰ الی ۳۰۰ متر را بعنوان خانه سرا بفروشید و دین مرا ادا کنید.
در ضمن من ضدروحانی نبودم و نیستم؛ اگر کسانی به بنده مارک ضدروحانی در مسجدها بچسبانند بنده راضی نیستم و نخواهم بود و در قیامت رضایت نمیدهم. اگر بنده جبهه میروم برای هیچکس نمیروم فقط به خاطر خدا و دین و مذهبم میروم. اگر امام و یارانش را دوست دارم برای خدا دوست دارم. از پسرانم هر سه میخواهم وقتی که بزرگ شدند این دو خواهران را به ثمر برسانند و آنها را بزرگ کنند؛ و در آخر در سر نمازهایتان امام را دعا کنید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته